
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۵۰
۱
کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش
جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش
۲
آنکه مشت استخوانی بود بگذر سوی او
تا ببینی ز آتش هجران کفن خاکسترش
۳
جمله از خاک درش خیزند روز رستخیز
بسکه بیماران غم مردند بر خاک درش
۴
دست برخنجر خرامان میرود آن ترک مست
مانده چشم حسرت خلقی به دست و خنجرش
۵
فکر زلفت از سر وحشی سر مویی نرفت
گرچه مویی گشت از زلف تو جسم لاغرش
تصاویر و صوت

نظرات