
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۶
۱
دلم را بود از آن پیمانگسل امید یاریها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها
۲
رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی
مکن جانا که هست این موجب بیاعتباریها
۳
به اغیار از تو این گرماختلاطیها که من دیدم
عجب نبود اگر چون شمع دارم اشکباریها
۴
به سد خواری مرا کشتی وفاداری همین باشد
نکردی هیچ تقصیر، از تو دارم شرمساریها
۵
شب غم کشت ما را یاد باد آن روز خوش وحشی
که میکرد از طریق مهر ما را غمگساریها
تصاویر و صوت

نظرات
هانیه