وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۲۶۰

۱

مستغنی است از همه عالم گدای عشق

ما و گدایی در دولتسرای عشق

۲

عشق و اساس عشق نهادند بر دوام

یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق

۳

آنها که نام آب بقا وضع کرده‌اند

گفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عشق

۴

گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم

آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق

۵

پروانه محو کرد در آتش وجود خویش

یعنی که اتحاد بود انتهای عشق

۶

اینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوه

زینها بسی‌ست تا چه بود اقتضای عشق

۷

وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار

یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق

تصاویر و صوت

دیوان وحشی بافقی به کوشش پرویز بابائی - وحشی بافقی - تصویر ۱۰۸

نظرات

user_image
کسرا
۱۳۹۸/۰۱/۲۱ - ۰۰:۴۰:۰۰
این شعر در برنامه شماره 120 برگ سبز توسط اساتید بی تکرار قوامی و پرویز یاحقی اجرا شده است .
user_image
محمد
۱۳۹۹/۱۱/۱۵ - ۰۹:۳۷:۳۷
در برنامه گلهای رنگارنگ شماره 258ب نیز با آواز استاد قوامی و همراهی پرویز یاحقی تکرار شده است.
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۴۰۳/۰۳/۱۳ - ۰۵:۱۹:۴۹
سر چشمه جناب تو دولت سرای عشقآخر درین سرا، چه گزینم بجای عشق تا حسن خط یار کند مشق دلبریحَک، میکند صحیفه دل را هجای عشق با مرحمت بود چو صفا در پی صفاصافی شدست شیشه دل از صفای عشق هرچند دل محقر و کسر و شکسته است پا در شکسته نه که بود مبتلای عشق ما عاشقان حضرت حشریم و بندگاندر حشر عشق ،طالب درد و بلای عشق جوئیم حشر را که بود وصل روی توما غم کشیده ایم، امیدش سزای عشق گر جوهر و عَرَض شده در خلق اصل، لیکحق آفریده جوهر ما را برای عشق ما عاشقان عشق و مریدان در گهیمدر کشتی شکسته دلان ناخدای عشق جاوید شد زآب بقا خضر اگر ولیفانی شود اساس جهان در بقای عشق روز ازل ز پرتو حسنت تجلی ئیدم زد ،وجود و هستی ما شد عطای عشق در راه عشق جمله گدایائیم و ،سائلان مستغنی است در همه عالم گدای عشق فرهاد کوه کن شد و،مجنون بدشت و راغعیسی که جان دمد بُود از اقتضای عشق حقست ترس از من ،ترسند از خدایمنصور گفت بر سر دار از صفای عشق در عشق عقل جزء عدو ومنافق استرافض به عاقلان تو مگو ماجرای عشق ،،،،،،،،،،،،،،جاوید مدرس رافض