وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۲۷۰

۱

عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم

گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسرده‌ایم

۲

گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند

کز تو پر آزردگی داریم و بس آزرده‌ایم

۳

لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت؟

که مگر دندان حسرت بر جگر افشرده‌ایم

۴

در نمی‌گیرد به او نیرنگ سازی‌های ما

گرچه ز افسون آب از آتش برون آورده‌ایم

۵

وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن

کان فریب است اینکه ما سد بار دیگر خورده‌ایم

تصاویر و صوت

نظرات