
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۸۲
۱
ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم
۲
پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است
دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم
۳
هر متاعی را در این بازار نرخی بستهاند
قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم
۴
عیب پوشان هنر بینیم ما طاووس را
پای پوشانیم اما هرگزش پر نشکنیم
۵
ما درخت افکن نهایم آنها گروهی دیگرند
با وجود صد تبر، یک شاخ بی بر نشکنیم
۶
به که وحشی را در این سودا نیازاریم دل
بیش از اینش در جراحت نوک نشتر نشکنیم
نظرات
مسعود
محسن موسوی زاده
سپیده عاشوری
سید
۸