
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۰۷
۱
آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریهٔ تلخ از جگر سوخته دارم
۲
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم
۳
انداختهام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم
۴
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم
۵
وحشی به دل این آتش سوزنده چو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم
تصاویر و صوت

نظرات