
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۱۱
۱
من که چون شمع از تف دل جانگدازی میکنم
گر سرم برداری از تن سرفرازی میکنم
۲
با چنین تندی و بی باکی که آن عاشق کشست
آه اگر داند که با او عشقبازی میکنم
۳
میکشد آنم که خنجر میزند وانگه به ناز
باز می پرسد که چون عاشق نوازی میکنم
۴
ای عزیزان بار خواهم بست یار من کجاست
حاضرش سازید تا من کار سازی میکنم
۵
همچو وحشی نیم بسمل در میان خاک و خون
میتپم و آن شوخ پندارد که بازی میکنم
تصاویر و صوت

نظرات