
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۱۲
۱
گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم
پیکر به خون اندر کشم جان خونبهای او دهم
۲
بزم فراغ آراست دل کو بی محابا غمزهای
کش من ز راه چشم خود سر در سرای او دهم
۳
جانی به حسرت میکنم بهرعیادت گو میا
کی بهر حفظ جان خود تشویش پای او دهم
۴
ماخولیا گر نیست این جویم چرا خونخوارهای
کو قصد جان من کند من جان برای او دهم
۵
چون عشق خواهم دشمنی این جان ایمن خفته را
تا باز سد ره هر شبی تغییر جای او دهم
۶
وحشی شکایت تا به کی از روزگار عافیت
ایام رشک عشق کو تا من سزای او دهم
تصاویر و صوت



نظرات