وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۳۳۲

۱

شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان

جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان

۲

هر کس که آمد غیر ما در بزم وصلش یافت جا

ما بر سر راه فنا با خاک یکسان همچنان

۳

عمریست کز پیش نظر بگذشت آن بیدادگر

ما بر سر آن رهگذر افتاده حیران همچنان

۴

حالم مپرس ای همنشین بی طرهٔ آن نازنین

آشفته بودم پیش ازین هستم پریشان همچنان

۵

وحشی بسی شب تا سحر بودم پریشان، دیده تر

باقی‌ست آن سوز جگر وان چشم گریان همچنان

تصاویر و صوت

نظرات