
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۳۳
۱
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
۲
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
۳
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم
که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من
۴
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم
که گاهی قطرهای ضایع شود هم بر گیاه من
۵
رقیبا پر دلیری بر سر آن کوی و میترسم
که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من
۶
کمان شوق پر زور است و تیر انداز دیوانه
خدنگی گر نشیند بر کسی نبود گناه من
۷
خطر بسیار دارد مدعی خود نیز میداند
اگر وحشی نیندیشد ز خشم پادشاه من
تصاویر و صوت




نظرات
مهدی درویش