
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۳۷
۱
ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن
سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن
۲
عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر
رحم گو بر جان محنت دیدهٔ فرهاد کن
۳
ناقهٔ لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی
راه گم کردست مجنون ای جرس فریاد کن
۴
ای که یک دم فارغ از یاد رقیبان نیستی
هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن
۵
غافلی وحشی ز ترک چشم تیر انداز او
تیر جست ای صید غافل چشم بر صیاد کن
نظرات