وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۳۴۱

۱

زین سان که تند می‌گذرد خوش‌خرام من

کی ملتفت شود به جواب سلام من

۲

گفتم بگو از آن لبِ شیرین حکایتی

سد تلخ گفت دلبر شیرین‌کلام من

۳

آن شمع گر ز سوز دل من خبر نداشت

بهر چه برفروخت چو بشنید نام من

۴

کامی نیافتم ز لب او به بوسه‌ای

هرگز نبود آن لب شیرین به کام من

۵

وحشی غزال من که به من آرمیده بود

وحشی چنان نشد که شود باز رام من

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بهروز
۱۳۹۰/۱۱/۱۶ - ۱۴:۲۱:۰۱
با سلامدر مصرع دوم بیت دوم سد نوشته شده آیا در مقابل حکایتی مصرع اول نباید صد باشد ؟فکر کنم اشتباه چاپی رخ دادهبا سپاس
user_image
نیما نجاری
۱۴۰۱/۰۶/۰۴ - ۰۹:۳۰:۲۳
خوش خرام در لغتنامه ها به ناز و آهسته رفتار نمودن آمده است، فکر میکنم جناب بافقی در مصرع اول میخواهد این موضوع را برساند که دلبر حتی با ناز و به آهستگی هم که راه برود در نظر عاشق تند و سریع است و مجال توجه به تمام و کمال نمی‌ماند. که در بیت چهارم هم باز اشاره به این عدم دسترسی عاشقانه دارد ؛ کامی نیافتم ز لب او به بوسه ای...   و باز هم در بیت آخر نام غزال را می آورد که تیز پاست(ترکیب دو کلمه وحشی+غزال)  و بعد از آن کلمه ی آرمیدند که نشان آهستگی و طمانینه را دارد  گمان میکنم جناب بافقی در این غزل سراسر سعی بر این داشت که به مخاطب بگوید دلبر با آن همه آرامش و خرامانی اش در نظر عاشق سریع است و زمان با او بودن بسیار کوتاه است گویی.