وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۳۴۳

۱

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن

زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن

۲

قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر وقتی

نگه را با نگه در وقت فرصت آشنا می‌کن

۳

نگه خوبست مستغنی زد اما آن نه در هر جا

بود جایی که باید گفت چشمی بر قفا می‌کن

۴

چو داری غمزه را بگذار تا عالم زند بر هم

نگه گو باش شرم آلود و اظهار حیا می‌کن

۵

تو زخم ناز بر جان میزن و می‌آزما بازو

دهان پر تبسم گو علاج خونبها می‌کن

۶

سر و جانست در راهت نه آخر سنگ خاکست این

به استغنات میرم گه نگاهی زیر پا می‌کن

۷

تغافل رطل پر کرده‌ست وحشی ظرف می‌باید

نگاهی جانب این کاسهٔ مرد آزما می‌کن

تصاویر و صوت

دیوان کامل شمس الدین محمد وحشی بافقی به کوشش ایرج افشار - وحشی بافقی, وحشی بافقی, وحشی بافقی, وحشی بافقی - تصویر ۱۵۵

نظرات