
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۴۴
۱
مییابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این
آمادهٔ سد گریهام از اشتیاق کیست این
۲
سد جوق حسرت بر گذشت اکنون هزاران گرد شد
گر نیست هجران کسی پس طمطراق کیست این
۳
رطل گران و اندر او دریای زهری موج زن
یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این
۴
اسباب سد زندان سرا چندست بر بالای هم
جایی استخوش آراسته آیا وثاق کیست این
۵
ای شحنه بیجرم کش این سر که در خون میکشی
گفتی که میآویزمش از پیش طاق کیست این
۶
وصلی نمودی ای فلک پوشیده سد هجران در او
تو خود موافق گشته ای کار نفاق کیست این
۷
هجر اینچنین نزدیک و تو در صحبت فارغ دلی
وحشی دلیرت یافتم از اتفاق کیست این
نظرات
محسن