
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۴۶
۱
ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
آنچه او در کار من کردست در کارش مکن
۲
هندوی چشم تو شد میبین خریدارانهاش
اعتمادی لیک بر ترکان خونخوارش مکن
۳
گرچه تو سلطان حسنی دارد او هم کشوری
شوکت حسنش مبر بیقدر و مقدارش مکن
۴
انتقام از من کشد مپسند بر من اینستم
رخصت نظارهاش ده منع دیدارش مکن
۵
جای دیگر دارد او شهباز اوج جان ماست
هم قفس با خیل مرغان گرفتارش مکن
۶
این چه گستاخیست وحشی تا چه باشد حکم ناز
التماس لطف با او کردن از یارش مکن
تصاویر و صوت

نظرات
سارا