وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۳۴۹

۱

آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو

منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو

۲

چیست اشاره چون زیم حکم چه می‌کند بگو

در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو

۳

پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین

خنده که شهد ریخته در ره گفت وگوی تو

۴

زان خم زلف می‌کشد منت بند جادوان

گردن جان من که شد طوق پرست موی تو

۵

می‌گذری و داشته دست نیاز پیش رو

چشم گدا نگاه من فاتحه خوان روی تو

۶

صاف سر خم ترا نیست قرابه کش بسی

راضیم ار به من رسد درد ته سبوی تو

۷

وحشی اگر نه رشک زد دست نگار خویشتن

گریه که می‌کند گره در گذر گلوی تو

تصاویر و صوت

نظرات