وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۳۵۸

۱

منفعل دل خودم چند کشد جفای تو

عذر جفای تو مگر خواهمش از خدای تو

۲

گشت ز تاب و طاقتم تاب رقیب منفعل

هیچ خجل نمی‌شود طبع ستیزه رای تو

۳

شب همه شب دعا کنم تا که به روز من شوی

دل به ستمگری دهی کو بدهد سزای تو

۴

رخنه چو میفتد به دل بسته نمی‌شود به گل

گو مژه تر مکن به خون خاک در سرای تو

۵

ای رقم فریب عقل از تو بسوخت هستیم

خانه سیاه می‌کند نسخهٔ کیمیای تو

۶

افسر لطف داشته این همه عزتش مبر

تارک عجز ما که شد پست به زیر پای تو

۷

ای که طبیب وحشیی خوب علاج می‌کنی

وعده به حشر می‌دهد درد مرا دوای تو

تصاویر و صوت

نظرات