وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۳۶۷

۱

گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده

ببین کز اشک سرخم سد نشان بر خاک در مانده

۲

بیا بنگر که غمناکیست چشم آرزو بر در

به امید نگاهی بر سراین رهگذر مانده

۳

بجز من هر کرا دیدی ز بیماران غم گشتی

هنوز از کف منه خنجر که بیمار دگر مانده

۴

برآمد عمرها کز دور دیدم نخل بالایش

هنوزم آن قد و رفتار در پیش نظر مانده

۵

به هر کس گفته بی‌تقریب وحشی عرض حال خود

که در بزمت به این تقریب یک دم بیشتر مانده

تصاویر و صوت

نظرات