
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۷۱
۱
قلب سپه ماست به یک حمله شکسته
با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته
۲
پیکان ز جگر جسته و زخمی شده جان هم
وین طرفه که تیرت ز کمانخانه نجسته
۳
امید من از طایر وصل تو بریدهست
نتوان پر او بست به این تار گسسته
۴
از دور من و دست و دعایی اگرم تو
بر خوان ثنائی در دریوزه نبسته
۵
نگذاشت کسادی که غباری بنشانیم
زین جنس محبت که بر او گرد نشسته
۶
هرگز نرهد آنکه تواش بند نهادی
میرد به قفس مرغ پر و بال شکسته
۷
وحشی نتوان خرمن امید نهادن
زین تخم تمنا که تو کشتی و نرسته
تصاویر و صوت

نظرات