
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۸
۱
بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است
۲
آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو
گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است
۳
توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید
این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است
۴
بشتابید و به مجروح کهن مژده برید
که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است
۵
آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا
که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست
۶
از وفای پسران عشق مرا طالع نیست
ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟
۷
وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی
که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است
تصاویر و صوت

نظرات
بهارک
محمد