
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۸۴
۱
چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمیدیدی
جفاهای چنین از خوی او هرگز نمیدیدی
۲
سخنهایی که در حق تو سر زد از رقیب من
گرت میبود دردی سوی او هرگز نمیدیدی
۳
بدین بد حالی افکندی مرا ای چشم تر آخر
چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمیدیدی
۴
ز اشک ناامیدی کاش ای دل کور میگشتی
که زینسان غیر را پهلوی او هرگز نمیدیدی
۵
ترا صد کوه محنت کاشکی پیش آمدی وحشی
که میمردی و راه کوی او هرگز نمیدیدی
تصاویر و صوت

نظرات
.....
شاناز
سفید