وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۳۸۷

۱

من و از دور تماشای گلستان کسی

به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی

۲

در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران

دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

۳

زیر بار سرم این دست بفرساید به

ز آنکه دستی‌ست که دور است ز دامان کسی

۴

پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند

که نبودند و نباشند به فرمان کسی

۵

وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده

زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی

تصاویر و صوت

نظرات