وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۴۴

۱

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست

عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست

۲

من بندهٔ نگه که به سد شرح و بسط گفت

حرف عنایتی که تبسم، نگفته خواست

۳

از نوک غمزه سفته شد و خوب سفته شد

درهای راز هم که نگاهش نسفته خواست

۴

لطف آمد و تلافی سد ساله می‌کند

خشم ارچه کرد هر چه در این یک دو هفته خواست

۵

بارد به وقت خود همه باران التفات

ابر عنایتی که ریاضی شکفته خواست

۶

دل را نوید کاتش خوی تو پاک سوخت

خار و خسی کش از سر آن کوی رفته خواست

۷

شکر خدا را که مرد به بیداری فراق

وحشی کسی که دیدهٔ بخت تو خفته خواست

تصاویر و صوت

دیوان وحشی بافقی به کوشش حسین نخعی - وحشی بافقی - تصویر ۱۵۱

نظرات