
وحشی بافقی
شمارهٔ ۵۸
۱
بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
نیشکر امید ز باغم بر آمدست
۲
آن دولتی که میطلبیدیم در به در
پرسیده راه خانه و خود بر در آمدست
۳
ای سینه زنگ بسته دلی داشتی کجاست
آیینهات بیار که روشنگر آمدست
۴
تا بامداد کوس بشارت زدیم دوش
غم را ازین شکست که بر لشکر آمدست
۵
از من دهید مژده به مرغ شکر پرست
کاینک ز راه قافلهٔ شکر آمدست
۶
وحشی تو هرگز اینهمه شادی نداشتی
گویا دروغهای منت باور آمدست
تصاویر و صوت

نظرات
سیّد مبین محدثی