
وحشی بافقی
شمارهٔ ۸۴
۱
وقت برقع ز رخ کشیدن نیست
رخ بپوشان که تاب دیدن نیست
۲
بر من خسته بین و تند مران
که مرا قوت دویدن نیست
۳
با که گویم غمت که در مجلس
زهرهٔ گفتن وشنیدن نیست
۴
من خود از حیرت تو خاموشم
حاجت منع و لب گزیدن نیست
۵
میرمد وحشی آن غزال از من
هرگزش میل آرمیدن نیست
تصاویر و صوت

نظرات