
وحشی بافقی
شمارهٔ ۹۱
۱
پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست
نامحرم راز است زبانی که مرا هست
۲
با کس نتوان گفتن و پنهان نتوان داشت
از درد همین است فغانی که مرا هست
۳
ای دل سپری ساز ز پولاد صبوری
با عربده سخت کمانی که مرا هست
۴
مشهور جهان ساخت بر آواز عزیزش
در کوی تو رسوای جهانی که مرا هست
۵
بادیست که با بوی تو یک بار نیامیخت
این محرم پیغام رسانی که مرا هست
۶
محروم کن گردنم از طوق دگرهاست
از داغ وفای تو نشانی که مرا هست
۷
یک خندهٔ رسمی ز تو ننهاده ذخیره
این چشم به حسرت نگرانی که مرا هست
۸
زایل نکند چین جبین و نگه چشم
بر لطف نهان تو گمانی که مرا هست
۹
وحشی تو بده جان که نیاید به عیادت
این یار خوش قاعده دانی که مرا هست
تصاویر و صوت



نظرات