فرخی یزدی

فرخی یزدی

شمارهٔ ۱۲۳

۱

سر و کارِ من اگر با تو دل‌آزار نبود

این همه کارِ من خون شده دل زار نبود

۲

همه گویند چرا دل به ستمگر دادی

دادم آن روز به او دل که ستم کار نبود

۳

می‌شدم آلتِ هر بی‌سر و پا چون تسبیح

دستگیرِ من اگر رشتهٔ زُنّار نبود

۴

یا به من سنگ نزد هیچکس از سنگدلی

یا کسی از دلِ دیوانه خبردار نبود

۵

همه در پرده ز اسرار سخن‌ها گفتند

لیک بی‌پرده کسی واقفِ اسرار نبود

۶

هر جنایت که بشر می‌کند از سیم و زر است

کاش از روز ازل درهم و دینار نبود

۷

شَحنه و شیخ و شَه و شاهد و شیدا همه مست

در همه دیرِ مغان آدمِ هُشیار نبود

۸

بود اگر جامعه بیدار در این دارِ خراب

جای سردار سپه جز به سرِ دار نبود

۹

در نمایشگهِ این صحنهٔ پر بیم و امید

هر چه دیدیم به جز پرده و پندار نبود

تصاویر و صوت

فرخی یزدی (مجموعه اشعار) به تدوین مهدی اخوت و م. ع. سپانلو - محمد فرخی یزدی - تصویر ۸۰

نظرات