فرخی یزدی

فرخی یزدی

شمارهٔ ۱۲۶

۱

در جهان کهنه از نو شور و شر باید نمود

فکر بکری بهر ابنای بشر باید نمود

۲

سیم و زر تا هست در عالم بشر آسوده نیست

تا شویم آسوده محو سیم و زر باید نمود

۳

خاک عالم گل شد از اشکم چه خاکی سر کنم

زین سپس فکری برای چشم تر باید نمود

۴

در قدمگاه محبت پا منه بردار دست

یا اگر پا می گذاری ترک سر باید نمود

۵

گر شب غم بهر ما آه سحر کاری نکرد

روز شادی شکوه از آه سحر باید نمود

۶

تا شوند آشفته‌تر جمعی پریشان روزگار

زلف مشکین ترا آشفته‌تر باید نمود

۷

در بیابان جنون، مجنون مرا تنها گذاشت

اندرین ره باز فکر همسفر باید نمود

تصاویر و صوت

نظرات