فرخی یزدی

فرخی یزدی

شمارهٔ ۱۳۳ - درباره کمک به قحطی‌زدگان روسیهٔ بعد از انقلاب

۱

نمود همچو ابوالهول رو به ملت روس

بلای قحط و غلا با قیافه منحوس

۲

فتاد هیکل سنگین دیوپیکر قحط

به روی قلب دهاقین روس چون کابوس

۳

مگر که دیو سپید است این بلای سیاه

که کرده روسیه را مبتلا چو کیکاوس

۴

یکی به ساحل ولگا ببین که ناله زار

فشار گرسنگی را چه سان کند محسوس

۵

به سان جوجه ز فقدان دانه بی‌جان بین

تذرو کبک خرامی که بود چون طاوس

۶

کجا رواست شود، زرد رنگ چون خیری

عذار سرخ نکویان همچو تاج خروس

۷

یکی ز کثرت سختی ز عمر خود بیزار

یکی ز شدت قحطی ز زندگی مأیوس

۸

در آرزوی یکی دانه شام تا به سحر

بود به سنبله چشم گرسنگان مأنوس

۹

کنون که ملت روس است با مجاعه دوچار

گه تهمتنی است ای سلاله سیروس

۱۰

به دستگیری قومی نما سرافرازی

که می‌کنند اجل را به جان و دل پابوس

۱۱

جوی ز گندم این سرزمین تواند داد

ز چنگ مرگ رها جان صد هزار نفوس

۱۲

نوشت خامه خونین «فرخی» این بیت

به روی صفحه طوفان به صدهزار افسوس

۱۳

جنوب بحر خزر شد ز اشک چشمه چشم

برای ساحل رود نوا چو اقیانوس

تصاویر و صوت

نظرات