فرخی یزدی

فرخی یزدی

شمارهٔ ۱۳۸

۱

بس تنگ شد از سختی جان حوصله دل

دل شِکوه ز جان می‌کند و جان گله دل

۲

دل شیفته سلسله مویی است کز افسون

با یک سر مو بسته دو صد سلسله دل

۳

از بادیه عشق حذر کن که در آن دشت

در هر قدمی گمشده صد قافله دل

۴

سر منزل دلدار کجا هست که واماند

از دست غمش پای پر از آبله دل

۵

تا خلوت دل جایگه مهر تو گردید

نبود بخدا یکسر مو فاصله دل

۶

با غیر تو مشغولی و غافل که ز حسرت

نبود به جز از خوردن خون مشغله دل

تصاویر و صوت

نظرات