
فرخی یزدی
شمارهٔ ۱۷۶
۱
ای توده دست قدرت از آستین برون کن
وین کاخ جور و کین را تا پایه سرنگون کن
۲
از اشک و آه ای دل کی می بری تو حاصل
از انقلاب کامل خود را غریق خون کن
۳
با صد زبان حقگو لب بند از هیاهو
در پنجه غم او خود را چو من زبون کن
۴
چون کوهکن به تمکین بسپار جان شیرین
وز خون خویش رنگین دامان بیستون کن
۵
با فکر بکر عاقل آسان نگشت مشکل
دیوانه وار منزل در وادی جنون کن
۶
در راه عشق یاری باری چو پا گذاری
آن همتی که داری بر خویش رهنمون کن
۷
در انتظار آن گل فریاد کن چو بلبل
آشفته زلف سنبل از اشک لالهگون کن
نظرات