
فرخی یزدی
شمارهٔ ۱۸۰ - در زندان قصر
۱
ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی
من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی
۲
دفتر عمر مرا ای مرگ سرتاپا بشوی
پاک کن با دست خود ما را حساب زندگی
۳
خواب من خواب پریشان خورد من خون جگر
خسته گشتم ای خدا از خورد و خواب زندگی
۴
بهر من این زندگانی غیر جان کندن نبود
مرگ را هر روز دیدم در نقاب زندگی
۵
مرگ را بر زندگی رجحان دهم زآنرو که نیست
غیر چندین قطره خون مالک رقاب زندگی
۶
دفتر ایام را یک عمر خواندم فصل فصل
حرف بیعلت ندیدم در کتاب زندگی
۷
لاله میروید ز خاک فرخی با داغ سرخ
خورده از بس خون دل در انقلاب زندگی
نظرات