
فرخی یزدی
شمارهٔ ۱۸۵
۱
نیمه شب زلف را در سایه مه تاب دادی
وز رخ چون آفتابت زینت مهتاب دادی
۲
چشم می آلوده را پیوستگی دادی به ابرو
جای ترک مست را در گوشه محراب دادی
۳
ابرویت را پر عرق کردی دگر از آتش می
یا برای قتل ما شمشیر خود را آب دادی؟
۴
چون پرستاران نشاندی کنج لب خال سیه را
هندوی پر تاب و تب را شیره عناب دادی
۵
دیده ام را تا قیامت روز و شب بیدار دارد
وعده وصلی که از شوخی توام در خواب دادی
۶
تا زدی ای لعبت چین شانه زلف عنبرین را
در کف باد صبا صد نافه مشک ناب دادی
نظرات