فرخی یزدی

فرخی یزدی

شمارهٔ ۱۸۷

۱

زالِ گردون را نباشد گر سرِ رویین‌تنی

جوشنِ رستم چرا پوشد ز ابرِ بهمنی؟

۲

گر ندارد همچو پیران دشت در آهنگِ رزم

پس چرا از یخ به سر بِنْهاده خودِ آهنی

۳

نیست پشت بام اگر کوه گنابد از چه روی

برف آنجا از شبیخون می‌کند نستیهنی

۴

ما نه هومانیم اگر با پافشاری چون کند

سوز سرما بر سر ما دست‌برد بیژنی

۵

سینه سوز این سان چرا گر نیست باد بامداد

یادگار دشنهٔ کشواد و تیغ قارنی

۶

آفتاب چله پنهان شد چرا در زیر ابر

آشکارا همچو جم در پنجهٔ اهریمنی

۷

کبک دانی از چه آید پیش باز و بابزن

تا در آتشدان شود سرگرم بال و پر زنی

۸

بس در این سرمای سخت و روز برف و ابر تار

گرم شد هنگامهٔ انگشت و چوب و روشنی

۹

گوهری را سر به سنگ از پیشهٔ انگشت گر

سیم و زر را خون به دل از تیشه هیزم کنی

تصاویر و صوت

فرخی یزدی (مجموعه اشعار) به تدوین مهدی اخوت و م. ع. سپانلو - محمد فرخی یزدی - تصویر ۲۷۷
دیوان فرخی (غزلیات و قصاید و قطعات و رباعیات) به کوشش حسین مکی - فرخی یزدی - تصویر ۹۲

نظرات