
فرخی یزدی
شمارهٔ ۱۹
۱
با بتی تا بطی از باده ناب است مرا
گاه پیرانه سری عهد شباب است مرا
۲
گوش تا گوش جهان گر شودم زیر نگین
چشم بر گوشه آن چشم خراب است مرا
۳
هست از کثرت جوشیدن دریای جنون
داغهائی که به دل همچو حباب است مرا
۴
بی مه روی تو، اختر شمرم تا به سحر
شب هجر تو مگر روز حساب است مرا
۵
رنگ خونابه دهد بوی جگر سوختگی
بسکه دل ز آتش جور تو کباب است مرا
۶
مایه زندگی امروزه دورنگی گر نیست
بیدرنگ از چه سوی مرگ شتاب است مرا
۷
چشم من در پی دارائی اسکندر نیست
چشمه آب خضر همچو سراب است مرا
۸
نقشهائی که تو در پرده گیتی نگری
همه چون واقعه عالم خواب است مرا
۹
چکنم گر نکنم زندگی طوفانی
چون به یک چشم زدن خانه بر آب است مرا
نظرات