
فرخی یزدی
شمارهٔ ۳۶
۱
هر لحظه مزن در، که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله، که فریادرسی نیست
۲
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند
شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست
۳
آزادی اگر میطلبی غرقه به خون باش
کاین گلبن نوخاسته بیخار و خسی نیست
۴
دهقان رهد از زحمت ما یک نفس اما
آن روز که دیگر ز حیاتش نفسی نیست
۵
با بودن مجلس بود آزادی ما محو
چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست
۶
گر موجد گندم بود از چیست که زارع
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست
۷
هر سر به هوای سر و سامانی و ما را
در دل به جز آزادی ایران هوسی نیست
۸
تازند و برند اهل جهان گوی تمدن
ای فارْس مگر فارِسِ ما را فرسی نیست
۹
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست
نظرات