
فرخی یزدی
شمارهٔ ۵۴
۱
قمری چو من مدیح تو سرو چمن نگفت
گر گفت مدح سرو چمن همچو من نگفت
۲
هر جا روی حکایت شیرین و خسرو است
یک تن سخن ز درد دل کوهکن نگفت
۳
پروانه از شراره ای از دست رفت لیک
با آنکه شمع سوخت سراپا سخن نگفت
۴
هر کس که دید لعل چو یاقوت دوست را
دیگر سخن ز رنگ عقیق یمن نگفت
۵
خون مرا چو شیر خورد شکرین لبی
کز کودکی درست زبانش لبن نگفت
۶
این دل که شد به حلقه زلفت شبی اسیر
تا روز جز حکایت بند و شکن نگفت
۷
یک عمر وصف حسن تو گر گفت فرخی
شد باز معترف که به وجه حسن نگفت
نظرات