
فرخی یزدی
شمارهٔ ۷۴
۱
آنکه اندر دوستی ما را در اول یار بود
دیدی آخر بهر ملت دشمن خونخوار بود
۲
وآن که ما او را صمد جو سالها پنداشتیم
در نهانش صد صنم پیچیده در دستار بود
۳
زاهد مردم فریب ما که زد لاف صلاح
روز اندر مسجد و شب خانه خمار بود
۴
بیقراری گر به ظاهر بودش از عقد قرار
عاقد آن را به باطن محرم اسرار بود
۵
بود یک چندی به پیشانیش اگر داغ وطن
شد عیان کان داغ بهر گرمی بازار بود
۶
پای بیجوراب دستاویز بودش بهر زهد
با وجود آنکه سر تا پا کله بر دار بود
۷
فرخی را رشته تسبیح سالوسی فریفت
گر نهانی متصل آن رشته با زنار بود
نظرات