
فرخی یزدی
شمارهٔ ۸۸
۱
بهار آمد و در جام باده باید کرد
به فکر ساده من فکر ساده باید کرد
۲
به سرسپرده خود عارفی چه خوش می گفت
که دستگیری از پا فتاده باید کرد
۳
بر اسب پیلتن ای شه اگر سوار شدی
تفقدی به گدای پیاده باید کرد
۴
هزار عقده گشاید اراده و تصمیم
پی گرفتن تصمیم اراده باید کرد
۵
چو در میان دو همسایه کشمکش افتاد
بگو به خانه خدا استفاده باید کرد
۶
زبون شدیم ز بس وقت کار حرف زدیم
زبان به بسته و بازو گشاده باید کرد
۷
به بنده ای که چو من ای خداندادی هیچ
ز عدل و داد تو شکر نداده باید کرد
نظرات