
فرخی یزدی
شمارهٔ ۹۶
۱
دل مایه ناکامی است از دیده برون باید
تن جامه بدنامی است آغشته به خون باید
۲
از دست خردمندی، دل را به لب آمد جان
چندی سر سودائی پابند جنون باید
۳
شمشیر زبان ای دل، کامت نکند حاصل
در پنجه شیر عشق یک عمر زبون باید
۴
شب تا به سحر چون شمع، می سوزم و می گوید
گر عاشق دلسوزی سوز تو فزون باید
۵
گر کشته شدن باشد پاداش گنهکاری
ای بس تن بدکاران کز دار نگون باید
نظرات