
فرخی یزدی
شمارهٔ ۹۷
۱
پاسبان خفته این دار گر بیدار بود
کی برای کیفر غارتگران بیدار بود
۲
پرده دل تا نشد چاک از غمت پیدا نگشت
کز پس یک پرده پنهان صدهزار اسرار بود
۳
ناتوانی بین که درمان دل بیمار خویش
جُستم از چشمی که آن هم از قَضا بیمار بود
۴
در شب غم آنکه دامان مرا از کف نداد
با گواهی دادن دل دیده خونبار بود
۵
نیست گوش حقنیوشی در خرابآباد ما
ورنه از دست تو ما را شکوه بسیار بود
تصاویر و صوت

نظرات