ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر

تکه ۲

۱

مرد باید که جگر سوخته چندان بودا

نه همانا که چنین مرد فراوان بودا

تصاویر و صوت

سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر به کوشش سعید نفیسی، طهران ۱۳۳۴ » تصویر 175

نظرات

user_image
ف-ش
۱۳۸۷/۰۴/۰۵ - ۲۲:۵۴:۴۶
بنام اوچند بیت گزیده ازابوسعید در میان ابیات پراکنده اشحال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه ایگفت یا خاکیست یا بادیست یا افسانه ایگفتمش آنکس که او اندر طلب پویان بودگفت یا کوریست یا کریست یا دیوانه ایگفتمش احوال عمرما چه باشد عمر چیست؟گفت یا برقیست یا شمعیست یا پروانه ای بیت دوم اگر مبهم به نظر آید شاید این بیت مولوی روشنگر معنی آن باشدیاررا چندان بجویم جد وچست "تا بدانم که نمی بایست جست"برای معنی این بیت مولوی هم شاید این بیت حافظ روشنگرباشدارباب حاجتیم وزبان سئوال نیست"در حضرت کریم تمنا چه حاجت است"حافظ میگوید چون در حضور کریم که از همه چیز آگاه است قرار بگیری دیگرتقاضا وتمنا معنی ندارداگر بگوئیم پس چرا از انسان خواسته شده که پیوسته دعا کند ظاهرا
پاسخ اینست که ما هنوز به آ ن مرتبه از بینائی نرسیده ایم ودر این شرائط دعا وطلب که به منزله یاد خدا کردن است لازمه ومقدمه درک آن محضر میباشدضمنا خود ابوسعید هم اهل طلب وتمنا بوده است این ابیات اورا هم بخوانیمای بارخدا به حق هستیشش چیز مرا مدد فرستیایمان وامان وتندرستیفتح و فرج و فراخ دستی
user_image
ف-ش
۱۳۸۷/۰۴/۰۵ - ۲۳:۱۵:۲۰
هو شرح بالا در صورتی است که طلب خدا مقصود باشد
user_image
ف-ش
۱۳۸۷/۰۴/۰۶ - ۰۱:۳۲:۰۵
هوتوضیح قبلی را کافی ندانستم در معنی طلب گویا اشتباه لپی شد وطلب دنیا مقصود است به هر حال ابیات مندرج وشرح مذکور به شکل نامرتبط جالب توجه است شعری از شهریار یادم آمدمن همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمیازدم مهد تا لحد در اشتباه کردن است
user_image
مهران کیانی فر
۱۳۹۲/۱۰/۰۱ - ۱۱:۵۵:۳۴
جناب ف - ش کلامتان دلنشین است.استفاده کردم.لیکن فرمایش اولیتان درست تر مینمود.عرض میشود منظور از طلب همان مقام اول سلوک است که به فرمایش حضرتشان انسان در مقام طلب حالاتی بر وجودش مستولی میگردد که از سه حال فراتر نیست یا کوریست تا جلوه محبوب نبیند آرام نمیگیرد یا کریست که تنها صدای محبوت تسکین دل بی قرار وی است یا دیوانه ای است در جذبه گرفتار آمده که شوق او را راهبر است و از او انتظار تمیز نمیباید داشت تا آنکه روحش به ساحل وصال رسد.موید و پیروز باشید
user_image
امیر
۱۳۹۴/۰۴/۰۶ - ۱۴:۳۹:۱۷
حرف از ((طلب)) به میان آمد یاد یک رباعی از خویشتن حقیر افتادم:یکپارچه نقص،داغدارم امایک دست گناه،دوستدارم اماهر بار بلای تازه می آری پیشدست از طلب تو برندارم اما
user_image
غریبه
۱۳۹۵/۰۳/۰۱ - ۱۸:۳۹:۵۶
سلام. واقعاً دست مریزاد بابت مطالب زیباتون.میخواستم بگم من شعر جناب ابوسعید رو در جای دیگه یه طور دیگه خونده بودم :ای بار خدا به حق هستیشش چیز مرا فرو فرستیعلم و عمل و فراخ دستیایمان و امان و تندرستی
user_image
ماح
۱۳۹۷/۱۱/۰۷ - ۱۴:۱۵:۵۱
من نیز یاد این غزل زیبا از حافظ غیب گو با صدای محمد اصفهانی افتادم:دست از طلب ندارم تا کام من برآیدیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدبگشای تربتم را بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم دود از کفن برآیدبنمای رخ که خلقی واله شوند و حیرانبگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید