
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۰
۱
به عهد یوسف من کز فرشته افزون است
کسی حکایت لیلی کند که مجنون است
۲
اگر چه جام جمی آه از آن دل نازک
که تا نفس زده ام خاطرت دگرگون است
۳
سگ تو واقف بیمار دل ز بیداری است
تو مست خواب چه دانی که حال ما چون است
۴
چو غنچه سینه ریشم به بین و حال مپرس
که شرح زخم درونم ز وصف بیرون است
۵
نواله ستمت قسمت از ازل داریم
نصیبه ازل است این ستم نه اکنون است
۶
زرطل عشق گدا شاه اگر شود چه عجب
که ظل عشق عجب سایه همایون است
۷
چو شیشه گریه تلخی که می کنی اهلی
هزار کاسه چشم از غم تو پر خون است
نظرات