
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۰۰
۱
عمریکه بیرخت من درمانده بوده ام
در حیرتم که بیتو چرا زنده بوده ام
۲
از من متاب روی که در ملک دلبری
هر کس که شاه بود منش بنده بوده ام
۳
دایم هوای لعل لبی پخته ام چو شمع
پروانه وار کشته یک خنده بوده ام
۴
چون عیسی آفتاب رخی بوده همدمم
تا بوده ام بطالع فرخنده بوده ام
۵
چون گل هوای اطلس شاهی نکرده ام
آزاده دل چو سرو کهن زنده بوده ام
۶
خونم بریز و پیش سگانم فکن که من
در خدمت سگان تو شرمنده بوده ام
۷
اهلی اگرچه شیر فلک صید من شده
من پیش پای دوست سر افکنده بوده ام
نظرات