اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۰۱

۱

خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم

بهانه غربت و بر حال زار خود گریم

۲

گهی که خاک شوم خیزم از مزار چو گرد

بچشم خلق روم بر مزار خود گریم

۳

چو شمع گریه بپروانه کی کنم گر سوخت

که گر توان بغم روزگار خود گریم

۴

ز آب دیده خورد کشته امیدم آب

کجاست اشک که بر کشتکار خود گریم

۵

بس است زخم درون چشم خون فشان اهلی

دمی که بر دل و جان فکار خود گریم

تصاویر و صوت

نظرات