
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۰۸
۱
هر چند از وصالت ای آفتاب دورم
یکذره نیست هرگز در دوستی قصورم
۲
چندان رخ تو دیدم کز دیده در دل آمد
اکنون بدیده دل می بینم و صبورم
۳
در غیبت از خیالت جانم حضور دارد
چون در حضورت آیم از غیر بیحضورم
۴
امروز ای پریرخ کز حسن آفتابی
در سایه توام من از خود مساز دورم
۵
از سوز عشق اهلی دل زنده شد چو شمعم
روزی که هم بمیرم خیزد ز خاک نورم
تصاویر و صوت

نظرات