
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۱۶
۱
سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم
آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم
۲
بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق
گرچه میرنجد نمیخواهد کزو دل برکنم
۳
بد گمان با من مشو کز دفع تهمت پیش غیر
با حریفان دگر لاف محبت میزنم
۴
با وجود عشق پنهان گه گهی بی اختیار
میکشم آهی و خلقی در گمان می افکنم
۵
اهلی از داغ بتان چون کافرم آتش پرست
اینقدر باشد که او در دیر و من در گلخنم
نظرات