اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۲

۱

چو سوختم از عشق و شستم از جان دست

هنوز گریه نمی داردم ز دامان دست

۲

به خاک پای تو ساقی که مردم از حسرت

ترحمی، که تو داری به آب حیوان دست

۳

بده به تشنه لبان جرعه یی که ساغر بخت

چنانکه آمدازین دست می رود زان دست

۴

چو گل ز خون دلم دامنت نشان دارد

در آستین چه کنی همچو غنچه پنهان دست

۵

ز جیب چاک بدیوانگی چه عیب بود

مرا که عشق نمی دارد از گریبان دست

۶

تو یوسفی چه عجب گر زدیدنت چون گل

بخون خویش بود غرقه صدهزاران دست

۷

بیاد قبله ابروی آن صنم اهلی

گشاده اند به حق کافر و مسلمان دست

تصاویر و صوت

نظرات