اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۲۹

۱

کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام

میسوخت اول این جگر پاره پاره ام

۲

گاهی که تیغ خشم کشی، در میانه ام

وانگه که بزم عیش کنی بر کناره ام

۳

چندانکه بیش بنگرمت تشنه تر شوم

ز آب حیات سیر نسازد نظاره ام

۴

تا کی خورم چو صورت سنگ از زمانه زخم

من سخت دل نه آدمیم سنگ باره ام

۵

بهر خدا شفاعت یاران مکن قبول

زارم بکش که نیست جز این هیچ چاره ام

۶

ایشمع حسن اینهمه گرمی چه حاجتست

من آن خخسم که منتظر یکشراره ام

۷

جان گر قبول ورنه قبول اختیار ازوست

اهلی درین معامله من هیچکاره ام

تصاویر و صوت

نظرات