اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۳۴

۱

تا کی خمار محنت آن سیمبر کشم

او می خورد بمردم و من دردسر کشم

۲

درد مرا بغیر چه نسبت که مدعی

خار از قدم بر آرد و من از جگر کشم

۳

ظاهر شود خرابی عالم ز سیل اشک

روزی که من گلیم خود از آب برکشم

۴

من مست خود مرادم و ناصح مرا ز می

چندانکه منع بیش کند بیشتر کشم

۵

گر نوشم از سفال سگان تو دردیی

بهتر ز آب خضر که از جام زرکشم

۶

بعد از هزار سال که یکجام دادیم

بختم امان نداد که جام دگر کشم

۷

اهلی بهل که ناوک او در دلم بود

حیف است تیر یار که از دل بدر کشم

تصاویر و صوت

نظرات